عشق ممنوع
عشق ممنوع

عشق ممنوع

احساس تنهایی

مدتی بود که دیگر احساس تنهایی نمی کردم ، از تنهایی دور بودم ، درد و دلم را به همدل زندگی ام می گفتم ، هیچ غم و غصه ای در دلم نبود ، اما اینک باید به استقبال تنهایی بروم…
اینک که همدل من باید سفر کند قلبم دوباره همان قلب تنها خواهد شد…
باز دلم ویرانه خواهد شد و باز  تنهایی رفیقم خواهد شد…
باز اشک در چشمانم جاری خواهد شد و باز دلم ویرانه تنها خواهد شد…
باز دلم تیره و تار خواهد شد و باز تنهایی رفیق شب  و روز من خواهد شد…
 اینک که او باید سفر کند آنوقت تمام درد و دل هایم در دلم خواهد ماند…
غم  و غصه ها دوباره به سراغم خواهند آمد…
باید دستهای سرد تنهایی را دوباره بگیرم…
من تحمل این دوری و فاصله را ندارم…
من تحمل آن را ندارم که با تنهایی زندگی کنم…!
اما سرنوشت اینچنین می خواهد…
نفرین به سفر که باز هم با کوله باری از غم و غصه به سراغم آمد…
باید با چند شاخه گل خشک و پرپر شده ، با کوله باری از نا امیدی  ، با چشمهای گریان ، با  گونه ای پریشان ، با قلبی شکسته ، با پاهای خسته در دشت پر از سکوت و  درد و وغصه به استقبال تنهایی بروم…!
می دانم که سوغات تنهایی برای من یک دنیا غم و غصه است…
باید  دوباره دستهای سرد تنهایی را بگیرم و به سوی دشت  تنهایی حرکت کنم… او رفت ، او رفت به سرزمین خوشبختی ها ، سرزمین رویاها…
اما ، اما من باید در همین دشت تنهایی ها بمانم تا بپوسم و آخر سر نیز از تنهایی  و غم و غصه بمیرم…!

دلتنگی

وقتی تنهایی به سراغم می آید به تو می اندیشم.

وقتی که فاصله ها بین من وتو خودنمایی می کنند بی اختیار

 دلم هوای تو را می کند.دوست دارم از تو بگویم و با تو بگویم

 دوست دارم با تو از آرزوهایم بگویم و از حسرت ها نبودنت

دوست دارم دارم با تو از اشکهایی که در فراقت نوازشگر گونه

هایم شده اند بگویم.دوست دارم با سخن بگویم.آیا صدای

دلتنگی هایم را می شنوی؟

دلم خیلی گرفته


دارم دق می کنم تحمل ندارم
دیگه خسته شدم دارم کم میارم
دلم تنگ شده و دیگه نا ندارم
همش فکر توام همش بی قرارم
دیگه اشکی برام نمونده که بخوام
برات گریه کنم فدای تو چشام
دلم داره واسه تو پرپر میزنه
تو رفتی و هنوز خیالت با منه
بدون تو کجا برم کنار کی بشینم
تو چشمای کی خیره شم خودم رو توش ببینم
تو که نیستی به کی بگم چشاشو روم نبنده
به کی بگم یکم نازم کنه که بهم نخنده
بدون تو با کی حرف بزنم دردت به جونم
تو این دنیا به عشق کی به شوق کی بمونم
به جون چشمات از تموم این زندگی سیرم
تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرم

سکوت


سکوت ، نگاه ، تو ، من
هستم ، تو هم هستی در کنارم
اما، سکوت بر لبانت جاریست
جاری چون رود ...
کلمات در ذهنت ، اما با زبانت دشمن
بگو ، دوباره صدایم کن
دوباره در ذهنت مرا به یاد بیاور
اسمم ، یادم و نوشته هایم تقدیم به سادگی مهربان نگاهت
نگاه کن ، ببین چه ساده شکستم
چه ساده و تنها
در بیچاره ترین روزنه های امید ،
به فراموشی سپرده شدم
ببین منم نشسته به زانوی غم
سکوت میفروشم و لبخند میخرم
اسمم سکوت ، رازم سکوت ، جانم سکوت
همه چیزم قربانی نگاهت باد
نگاه کن که مدتی است ندیده ای نگاهم را
تو ، هستی ، من هم
تو هستی ، تا صدا فریاد میزند هستم
تا به من میخندی ، تا مرا میبینی تا صدایت هست ، هستی ، باش اکنون من ، تنها ،در زمزمه سرد زمستان به یاد تو سکوت میفروشم اکنون من در زاویه تاریک زندگی با یاد تو ستاره های سفید قالی را بهم گره میزنم و میخندم به تو ، به خودم به تمام آرزوهایم تنها این معما مرا می آزارد : اگر سکوت تمام شد چه باید کرد ؟





تو رو دوست دارم


پرسید چقدر مرا دوست داری ؟ سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ... گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ... عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند . به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * . به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ... به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * . به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . . به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران * دوستت دارم * .

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم . به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * . به عشق دیدنت بی قرارم . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم . به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی * دوستت دارم * . . . من که عاشق چشم هایت هستم . عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم


به عشق آن چشم های زیبایت * دوستت دارم * . لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است . آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ... به شیرینی لحظه های عاشقی * دوستت دارم * . من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط تو را می خواهم . تو تنها آرزویم هستی ... به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی . به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم . ای عشق من ... ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها * دوستت دارم *


 پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟ این بار او سکوت کرد . و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ... اشک هایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ... و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست. 

دوستت دارم...