سکوت ، نگاه ، تو ، من هستم ، تو
هم هستی در کنارم اما، سکوت بر لبانت جاریست جاری چون رود ... کلمات در
ذهنت ، اما با زبانت دشمن بگو ، دوباره صدایم کن دوباره در ذهنت مرا به یاد
بیاور اسمم ، یادم و نوشته هایم تقدیم به سادگی مهربان نگاهت نگاه کن ،
ببین چه ساده شکستم چه ساده و تنها در بیچاره ترین روزنه های امید ، به
فراموشی سپرده شدم ببین منم نشسته به زانوی غم سکوت میفروشم و لبخند میخرم
اسمم سکوت ، رازم سکوت ، جانم سکوت همه چیزم قربانی نگاهت باد نگاه کن
که مدتی است ندیده ای نگاهم را تو ، هستی ، من هم تو هستی ،
تا صدا فریاد میزند هستم تا به من میخندی ، تا مرا
میبینی
تا صدایت هست ، هستی ، باش اکنون
من ، تنها ،در زمزمه سرد زمستان به یاد تو سکوت
میفروشم
اکنون من در زاویه تاریک زندگی با
یاد تو ستاره های سفید قالی را بهم گره میزنم و
میخندم به تو ، به خودم به تمام آرزوهایم تنها این معما مرا می
آزارد : اگر سکوت تمام شد چه باید
کرد ؟
pesarone
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 ساعت 05:32 ب.ظ