لذت گناه...

لذت گناه (فروغ فرخزاد)

گنه کردم گناهی پر ز لذت

در آغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی

که داغ و کینه جوی آهنین بود

در آن خلوتگه آرام و خاموش

نگه کردم به چشم پر ز رازش

دلم در سینه بی تابانه لرزید

ز خواهش های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لبهایم هوس می ریخت

ز اندوه دل دیوانه رستم

فرو خواندم به گوشش قصه عشق :

ترا می خواهم ای جانانه ی من

ترا می خواهم ای آغوش جانبخش

ترا ای عاشق دیوانه ی من

هوس در دیدگانش شعله افروخت

شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم

بر روی سینه اش مستانه لرزید

گنه کردم گناهی پر ز لذت

کنار پیکری لرزان و مدهوش

خداوندا چه می داند که چه کردم

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

نظرات 1 + ارسال نظر
beach دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:12 ب.ظ http://http:l0e0r.blogsky.com

سلام دادشی بزرگ موزرگ
محض اطلاع شما معدلم 19.80.جهت اطلاع گفتم ناراحت نشو . برو بشین درستو بخون وایسادی وب چک می کنی


سلام
چشم میرم درسم می خونم
دیگه امری فرمایشی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد