لذت گناه (فروغ فرخزاد)
گنه کردم گناهی پر ز لذت در آغوشی که گرم و آتشین بود گنه کردم میان بازوانی که داغ و کینه جوی آهنین بود در آن خلوتگه آرام و خاموش نگه کردم به چشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهش های چشم پر نیازش در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم لبش بر روی لبهایم هوس می ریخت ز اندوه دل دیوانه رستم فرو خواندم به گوشش قصه عشق : ترا می خواهم ای جانانه ی من ترا می خواهم ای آغوش جانبخش ترا ای عاشق دیوانه ی من هوس در دیدگانش شعله افروخت شراب سرخ در پیمانه رقصید تن من در میان بستر نرم بر روی سینه اش مستانه لرزید گنه کردم گناهی پر ز لذت کنار پیکری لرزان و مدهوش خداوندا چه می داند که چه کردم در آن خلوتگه تاریک و خاموش |
سلام دادشی بزرگ موزرگ
محض اطلاع شما معدلم 19.80.جهت اطلاع گفتم ناراحت نشو . برو بشین درستو بخون وایسادی وب چک می کنی
سلام
چشم میرم درسم می خونم
دیگه امری فرمایشی ؟