خسته ام

به وسعت ندیدن نگاهت خسته ام

طاقت دوری ندارم

چگونه بشکافم فاصله های تمام نشدنی جدایی را

چگونه بشکنم ثانیه های سنگین دوری را .

به وسعت ندیدن نگاهت خسته ام

طاقت دوری ندارم

چگونه بشکافم فاصله های تمام نشدنی جدایی را

چگونه بشکنم ثانیه های سنگین دوری را .

احساس تنهایی

مدتی بود که دیگر احساس تنهایی نمی کردم ، از تنهایی دور بودم ، درد و دلم را به همدل زندگی ام می گفتم ، هیچ غم و غصه ای در دلم نبود ، اما اینک باید به استقبال تنهایی بروم…
اینک که همدل من باید سفر کند قلبم دوباره همان قلب تنها خواهد شد…
باز دلم ویرانه خواهد شد و باز  تنهایی رفیقم خواهد شد…
باز اشک در چشمانم جاری خواهد شد و باز دلم ویرانه تنها خواهد شد…
باز دلم تیره و تار خواهد شد و باز تنهایی رفیق شب  و روز من خواهد شد…
 اینک که او باید سفر کند آنوقت تمام درد و دل هایم در دلم خواهد ماند…
غم  و غصه ها دوباره به سراغم خواهند آمد…
باید دستهای سرد تنهایی را دوباره بگیرم…
من تحمل این دوری و فاصله را ندارم…
من تحمل آن را ندارم که با تنهایی زندگی کنم…!
اما سرنوشت اینچنین می خواهد…
نفرین به سفر که باز هم با کوله باری از غم و غصه به سراغم آمد…
باید با چند شاخه گل خشک و پرپر شده ، با کوله باری از نا امیدی  ، با چشمهای گریان ، با  گونه ای پریشان ، با قلبی شکسته ، با پاهای خسته در دشت پر از سکوت و  درد و وغصه به استقبال تنهایی بروم…!
می دانم که سوغات تنهایی برای من یک دنیا غم و غصه است…
باید  دوباره دستهای سرد تنهایی را بگیرم و به سوی دشت  تنهایی حرکت کنم… او رفت ، او رفت به سرزمین خوشبختی ها ، سرزمین رویاها…
اما ، اما من باید در همین دشت تنهایی ها بمانم تا بپوسم و آخر سر نیز از تنهایی  و غم و غصه بمیرم…!

دلتنگی

وقتی تنهایی به سراغم می آید به تو می اندیشم.

وقتی که فاصله ها بین من وتو خودنمایی می کنند بی اختیار

 دلم هوای تو را می کند.دوست دارم از تو بگویم و با تو بگویم

 دوست دارم با تو از آرزوهایم بگویم و از حسرت ها نبودنت

دوست دارم دارم با تو از اشکهایی که در فراقت نوازشگر گونه

هایم شده اند بگویم.دوست دارم با سخن بگویم.آیا صدای

دلتنگی هایم را می شنوی؟

دلم خیلی گرفته


دارم دق می کنم تحمل ندارم
دیگه خسته شدم دارم کم میارم
دلم تنگ شده و دیگه نا ندارم
همش فکر توام همش بی قرارم
دیگه اشکی برام نمونده که بخوام
برات گریه کنم فدای تو چشام
دلم داره واسه تو پرپر میزنه
تو رفتی و هنوز خیالت با منه
بدون تو کجا برم کنار کی بشینم
تو چشمای کی خیره شم خودم رو توش ببینم
تو که نیستی به کی بگم چشاشو روم نبنده
به کی بگم یکم نازم کنه که بهم نخنده
بدون تو با کی حرف بزنم دردت به جونم
تو این دنیا به عشق کی به شوق کی بمونم
به جون چشمات از تموم این زندگی سیرم
تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرم